پسران قبیله





شنبه 31/6/86


و ناگهان اکنون


فصل انگور دارد تمام می شود عاصی
آنجا می نشستیم
زیر درختی که توت قرمز داشت
هوس های ممنوعه تعریف می کردیم
شب ناگهان
روز ناگهان
و پنهان شدن در سایه ی مینی بوس
یا حتی وانت باری
که برای آقای معاون بود
از خشم پرستش اجباری خدایی
که خیلی سخت نمره می داد
آنجا
پشت دروازه
که نگاه را می شد نشاند
جایی که هیچ کس نفهمد
حتی خودش
نمازخانه بود
سکوی اجرا بود
تور والیبال
پله بود
سکوت بود
صدا
مشاعره را من بردم
باختن را هم
سرک می کشیدیم به کتاب
از وهم تابستان بالا می رفتیم
بلد بودیم طوری انتگرال بگیریم
که به هیچ چیز برنخورد
و شب های ناگهان
و روزهای ناگهان
گهواره تاب می خورد هنوز
و کودک پرت می شود در جا به جای این روزگار معصوم
و کودک معصوم پرت می شود در جا به جای این روزگار
هه
چند سالی است که هنوز زندگی جریان دارد
و مشاعره را باور کردم که من بردم
بردم؟
فصل انگور دیگر دارد تمام می شود
دبیرستانم کو عاصی؟

پی نوشت : آمده است که حرف بزند. با صدای بلند. از عشق خاموش. می خوانمش. اختیار شما هم که دست خودتان است.

پایان نوشت : سخت است و کم اراده شده ام. اسمش را می گذارم «خدانگهداری». حداقل تا پایان پاییز.
خدانگهدار




نوشته شده توسط باربد
----------------------------------

73 سخن:







Anonymous Anonymous

.پاییز فصل خوبی ست برای خداحافظی. پس دوست خوبم خداحافظ

13:49  


Anonymous Anonymous

باربدم خیلی وقت است باور کرده ام که دیگر فصل خیلی چیزها تمام شده و اینکه تو هم مثل من به خیلی چیزها دیر میرسی. گویا این قانون دیر رسیدن هم حکمتی در پشتت نهفته است و اما انگورهای سبز ...

23:46  


Anonymous Anonymous

من الان امدم یکی از شعرهات را برام بخونی اما میبینی باز هم دیر رسیدم.
می دانی کدام شعر را می خواستم ؟
با اتش لبان تو سیگار میکشم ....

23:47  


Anonymous Anonymous

و اما عاصی همیشه می خواندت همیشه.باورم کن. حالا با چراغ خاموش .
مگر مهم هست ، مهم تر خوانده شدن است .

23:50  


Anonymous Anonymous

تو مشاعره را بردی
این را همه دیدند
تو خیلی چیزها را بردی
این را خیلی ها ندیدند و نخواهند دید
باربد
من تخمهایم اندازه تو نبود و به بزرگی تخمهای تو تخمی ندیدم
تو همانجا که هیچ کس انتظارش را نداشت مبارزه کردی
دوام آوردی
دنبال خواسته هایت رفتی
دنبال جنسییتت
باربد تو همیشه آزاده بودی
رفیق به خاطر خایه مالی نمیگویم این اشتیاقاتم را نسبت به تو
اینها را به خاطر این میگویم که بدانی که ما میدانستیم
-هر چند تو ارزش هر نوع خایه مالی را داری-
میگویم که بدانی هیچ کس نمیتواند مشاعره را از تو ببرد
حتی عاصی با آن همه شعر مزخرفی که از حفظ بود
میدانی باربد
من فکر میکنم مدتی نبودن چیز خوبیست
ولی نه از سر بی حوصلگی
نه از سر کم آوردن
از سر قدرت نباش
به خاطر خودت نباش
به خاطر تواناییهایی که هیچ لعنتی الاغی غیر تو ندارد
بگذار اگر میخواهی کمی خدانگداری بگویی
عاصی بداند که باربد بزرگتر و قویتر و خفنتر از همیشه باز خواهد گشت
نگذار نگرانت شویم
.....همین

03:47  


Anonymous Anonymous

خدانگهداری مساله این است.
عاصی راست گفت نگذار نگرانت شویم.
باز هم عاصی راست گفت خفنتر برگرد.
بازهم عاصی راست گفت که تو اهل مبارزه ای
اما پارسا هم می گوید در همین نزدیکی
در همین کنج غصه گیر دلم
باربد نامی حک شده است
که هرچه درختش پیر تر شود این حکاکی دیرینه تر می شود
هرچند فکر اینکه پاییزی را بی باربد خوانی سر کنیم یاس آور است اما
به امید زمستانی گرم
می مانیم.

15:27  


Anonymous Anonymous

نمیدونم پاییز چه خاصیتی داره که همه چیزای خوب هوایی میشن... هوایی میشن که بذارنُ برن... میخوام بدونی که برای من فقط یه عابر نبودی... منتظر می مونم تا برگردی؛
به خاطر ِ هزار تا حرف نگفته
چشم براهمون نذار، میدونی که سخته... میدونی؟

13:37  


Anonymous Anonymous

از همن روز که این ÷ستت خوندم چند بار می خواستم اس ام اس بزنم که خوبی ؟
اما نزدم .
می دونی چرا ؟
چون گفتم وقتی دوستی می خواهد تنها باشد باید به خواسته اش احترام گذاشت .اما وقتی برایم می نویسی . خیالم راحت میشود که هنوز روزگارت می چرخد و همین چرخیدن روزگار خوب است .
چون روزگارت که نچرخد انوقت خیلی سخت می شود خیلی سخت.

21:35  


Anonymous Anonymous

خیلی زیاد است! یک فصل خدانگهداری! کاش می نوشتی، نوشته هات از چند سال پیش که باهاشون آشنا شدم دوست داشتم، بخصوص شعرهای زیبات که همیشه داستان های مخفیانه و پنهانشون من رو به سرزمین خواب ها و سایه ها می برد.
هر جا هستی پاییز قشنگی برات آرزو می کنم باربد عزیز

04:27  


Anonymous Anonymous

راستی یادم رفت که بگم باور نمی کنم که کم اراده شده باشی، با اینکه نمی شناسمت اما همیشه از تووی نوشته هات یک انسان قوی رو دیدم که خوب می دونه چی میگه و چی می خواهد. همه یک وقتی خسته می شوند و نیاز به مسافرت و استراحت دارند. تو هم حتما فقط خسته ای، اسمش کم ارادگی نیست، مطمئنم

04:32  


Anonymous Anonymous

باربد من انگار هر دفعه که نوشته های تو رو می خونم باید گریه کنم . از یه جایی بلند میشه که بدجوری می فهمم . انگار که من باید می نوشتمش انگار که این هم باید ترانه ی سنگسار بشه و پیشکش به باربدی که دلم براش تنگه . باربد جان قول بده قول بده قول بده که فقط تا ته پاییز باشه ... طاقت بیشترش و ... شاید

00:02  


Anonymous Anonymous

مباد که باربدمان ما را تنها بگذارد تا آخر پاییز

02:12  


Blogger Soulmate

پله بود
سکوت بود
و پاییز های ناگهان،
و یاد های قدیمی
و گریه هایی که دلم می خواهد لابلای خطوط شعرت بکنم اما دلسنگ تر از آنم که بتوانم،
و نگاه های دبیرستان...

پاییز شده است
ما همچنان دوره می کنیم فصل ها را
...

بادا که هوای عزلتِ پاییزی ات بهاری باشد
که بهارانه می خواهمت

14:50  


Anonymous Anonymous

کم ارادگی نيست به حساب اراده ات ميگذارم برای استراحت و تجديد قوا. هر جا هستی موفق باشی

23:36  


Anonymous Anonymous

باربد جدا زيبا بود. به من كه حال داد اونم از اون حال‌ها!!!
عزيزم آخر تو چرا؟ چرا هميشه پيش از آنكه فكر كني تمام مي‌شود؟
!!!
مي بوسمت

17:26  


Blogger koooootah

بعدا پیش خودم می گفتم چرا نا امید شدم؟کم کم متوجه شدم وقتی جاهایی کسایی که دوستشون دارم نا امید می شن یا نا امید نمی شن اما نا امیدم می کنن با ننوشتن(باربد-گنج نوش دارو) یا نوشتن کوچولو(یکی در همین نزدیکی)خوب رو منم اثر می ذاره حالا چه ربطی داره به اینکه من زودتر ناامید شدم یا اونا یا دوستای اونا یا آدمهای دنیا

16:27  


Blogger koooootah

شعر قشنگ بود اما رمز گذاری شده بود

16:28  


Anonymous Anonymous

هوررررا..بالاخره موفق شدم!!....مگه میشد کامنت گذاشت با این فیلترشکنای قلابی....والا به خدا...اااااا...کجا؟...شعرتو که خوندم کلی حسای خوب بهم دست داد...یاد دبیرستان خودمون افتادم...ولی آخرش!!!...چرا همه دارن حال گیری میکنن؟...میدونی؟...یه موقعی نت برام جایی بود که توش تنهایی معنی نمیداد...ولی الان....تنهایی که سهله....میری؟...به سلامت...تو هم برو...ما که عادت داریم به تنها بودن....

16:02  


Anonymous Anonymous

[rose]

16:53  


Anonymous Anonymous

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد
با این همه
از منبر بلند باد
بالا که می‌رود
درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند
***
دلتنگی های دیگران هم گاهی برایمان بیهوده است
چه اهمیتی دارد وقتی که حس غریب بی حسی وجودمان را فرا بگیرد
***
نه به خاطر شعر
نه به خاطر جور دیگر زیستن
خانه من برای دو نفر کوچک بود
به همین خاطر تنها ماندم
**
و همیشه هم تنها می مونم

05:42  


Anonymous Anonymous

ما دلمان دل تنگ شماست شما چطور؟
نه دروغ نمی گوییم هم دلتنگ خودتان هستیم و هم دلتنگ نوشته هایتان ، حالا می گویید چه کنیم بااین همه دلتنگی حضرت والا ؟

21:54  


Anonymous Anonymous

salam pesare ghabileye aziz
man rezam hamoon think love
khastam begam man ta eid nistam...
(eid ke migam yekam bade eide! ye koochooloo forsat, ta up konam)
AMA bar migardam.
EID didani tashrif miarin ke?
bye

12:55  


Anonymous Anonymous

سلام پسر قبیله عزیز
عیدت مبارک
به خاطر نظرت ممنون، اون پستُ کامل کرد.

03:47  


Anonymous Anonymous

این کامنت جهت یاداوری این نکته نوشته شد که ما همچنان چشم امید داریم به این وبلاگ و صاب وبلاگ.ارادتمندم زیاد خیلی زیاد.

02:14  


Anonymous Anonymous

i'm still alive...

22:17  


Anonymous Anonymous

برگرد. خواهش مي كنم. نمي خوام بيشتر از اين صبر كنم...

04:23  


Blogger بوصالح

و کیف یطیب العیش بعد فراقکم
و کل غریب فی الدیار غریب

10:21  


Blogger koooootah

از این که حضور داشته باشی و نفهمم خجالت می کشم

06:45  


Anonymous Anonymous

باربد نازنین، مدتها قبل با دوست مشترکی در همین باب حرف میزدیم در مورد اینکه چرا این همه فاصلهی بین خنده ها و گریه هایمان کوتاه است .
می دانی بعد چه به ذهنم رسید اگر چشم را منبع گریه و اشک بدانیم و لب و دهان را مظهر خنده و شادی در صورت . فاصله چشم و دهان از یک وجب هم کمتر است یعنی در طراحی چهره طول یک دماغ است .یعنی در صورت هم به همین کوتاهی است .
حالا چرا این حرف ها را به باربد زدم نمی دانم . چون دلم خواست به احتمال زیاد.
در اون مورد هم به فرشته مهربان گفتم که یک ضربدر گنده بزند روی مچ دستش تا یادش نرود.

21:32  


Anonymous Anonymous

سرماخورده ام. حال ام حال وبلاگ خونی است اما ارضا نمی شه. برای درمان سرماخوردگی خوبه.

02:51  


Anonymous Anonymous

ببین پسر! اگه هستی باید حست کرد نه فقط تو وبگردی!
می خوام تو نوشته هات حست کنم. این حق منه.
دلم نمی خواد واسه حقم التماس کنم..
من دنبال شاهکار از تو نیستم.
حتما لازم نیست یه نفر حرفای آنچنانی بزنه. همین که حرف می زنه یه دنیا دلگرمیه. فقط کافیه دوسش داشته باشن که تو رو دارن...
این نوشتت رو هم فقط می خوام بخونمش. بارها و بارها. نمیشه چیزی گفت! باید حسش کرد...[گل]

05:14  


Anonymous Anonymous

ما هنوز همچنان در جرگه ی چشم انتظاران نشسته ایم و ای روزگار و از این حرفا دیگه .
دی :

01:17  


Anonymous Anonymous

تو که روی سر ما جا داری باربد چشم سیاه ما.

من همه رو می برم حالا دیگه هر کی هر کاری کرد به من چه .
ل وووووووووووووو ل.

02:17  


Anonymous Anonymous

یعنی منظورم اینه که هر کی حواسش به کلاه خودش باشه .
من مسوولیت هیچ گونه عواقبی رابه عهده نمیگیرم.

02:18  


Anonymous Anonymous

تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
آه کنون دیریست
که فرو ریخته در من ‚ گویی
تیره آواری از ابر گران
چو می آمیزم با بوسه تو
روی لبهایم می پندارم
می سپارد جان عطری گذران
آن چنان آلوده ست
عشق غمنکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون ترا مینگرم
مثل این است که از پنجره ای
تکدرختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم
شب و روز
شب و روز
شب و روز
بگذار که فراموش کنم
تو چه هستی جز یک لحظه یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم

12:22  


Anonymous Anonymous

باربدم قول نمی دهم چون دوست ندارم بدقول شوم ولی شاید یک راهی باشه که بشه اون فیلم مستند نامجو رو دستت برسونم .
چقد باشه و بشه نوشتم.: سیدو

03:35  


Anonymous Anonymous

باربد جان به دوستیمان قسم که در اون مورد به تنها کسی که فکر نمی کنم عاصی هستش.
ل وووووووووووووووووووووو ل.
ببین اول صبحی کلی خندیدم .
نه عزیز اونو از طریق دیگه ای به دستت میرسونم ولی میگم بازم قول نمی دم: سیدو

20:33  


Anonymous Anonymous

سلام باربد
پائیز داره تموم می شه
منتظرتم!
----------
http://alfonso-galletti.blogspot.com/

04:47  


Anonymous Anonymous

دولوی خشت، املت و 60% سینا
----------
http://alfonso-galletti.blogspot.com/

02:12  


Anonymous Anonymous

اول اینکه من هم ایضن همونی که الفونسو گفت .
دوم هم اینکه باربدم ، باربدم
از من تشکر نکن از آن یار آشنا تشکر کن که قبول زحمت کرد وگرنه من که به جز پر حرفی در گوش باربد و یار آشنا کار دیگه ای نکردم ، کردم ؟

01:08  


Blogger آدم آهنی

...تیک تاک

09:02  


Anonymous Anonymous

بُعد منفی ِ من، تو... همه
----------
Alfonso

16:25  


Anonymous Anonymous

ببینم باربد میای یا نه ؟
کجا ؟
یعنی میای بنویسی یا نه ؟
یا می خوای زمستون رو هم بری تو غار ؟
البته هر چند این روزا با ایران رادیاتور دیگه کی میره تو غار !

01:32  


Blogger Alfons

آره باربد من .خیلی از برگ ها به همه تعلق دارن.حتی هفت پیک تو! تو نمادی از انسان های سردی که نسبت به خیلی از چیزها داغن!

10:18  


Blogger Alfons

یه پیشنهاد دارم... وقتی نوشتن تو پسران قبیله ارضات نمی کنه برو سراغ یه بلاگ دیگه... مثلا باربد نامه!

03:33  


Anonymous Anonymous

زمستون سردی از راه رسیده
دلم هم سرد شده
سرما
نه رنگ داره نه بو
فقط سوز داره
هرچند به سوز دلمون نمی رسه
احتمالا برم دیگه
بدجوری همه چیز منو هول می دن
به سوی تصمیمی که
می دونم .....
کاش نمی دونستم

11:41  


Anonymous Anonymous

پاییز که زیباست و نمی نویسم .
زمستان هم که سرد است !
بهار هم که خواب آلودمان میکند !
تابستان که گر می گیریم هی !
پس کی بنویسیم ؟
کی فصل ما آغاز می شود برای نوشتن؟

02:09  


Anonymous Anonymous

کامنت قبلی رو کمی دستکاری کردم باربدجان .
تقدیم به خودت ، براساس اصل 16 قانون اساسسی خودم که میگه ،
هر کسی که باعث نوشتار چیزی بشه اون نوشته از ان خودشه .

01:23  


Anonymous Anonymous

پاییز که خود زیباست
و به نوشت نمی آید
زمستان سرد است و انگشتها یخ زده
بهار که خواب آلوده ایم
تابستان گر میگیرم هی
پس کی فصل ما آغاز می شود برای نوشتن
کدام فصل ؟

01:27  


Blogger پــوریـا امین

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم انقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست!
ایینه ام را بردهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست!
همواره چون من نه
فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست!

**********
راستی الان کجا می نویسی؟
یا نمی نویسی
یا نمی خوای اصلا بگی؟

14:50  


Anonymous Anonymous

مرده شور زمستون ببرن .
هر چی خاطره گند دارم مال زمستونه .
به جز تولد اون عاصی الاغ .
اونم که عجب روزیه .

01:03  


Anonymous Anonymous

- قایم موشک بازی می کنی؟
= دارم دنبال سوسک می گردم.

04:31  


Anonymous Anonymous

بد عادت شده ایم آقا جان ، بد عادت .
چند روزی که نمی ایی انطرف ها یا اگر هم می ایی بی سرو صدا می ایی و حضورت را حس نمیکنم نگران می شویم .
که ایا باربدمان حالش خوب است اوضاع و احوالش ردیف است یا نه ؟

00:59  


Anonymous Anonymous

باربدم دیده بود خونده بودم اخرین کامنت را .برای همین اون حرفها را برایت نوشتم که بدونی .
من به واقع نگرانت میشم وقتی چند روزی نمیای و از خودت رد پایی نمی گذاری.

01:19  


Anonymous Anonymous

ghorbonet beram azizam Khaste nabashi ...dg raje be ma chejori Fekr mikoni ??? zood bash Lo bede :D
Vali ye chiz shenidam ke khili bahat hal kardam hala badan behet miGam . alanam mikham kole archiveto bekhonam bebinam man behtar minvisam ya to :))ghorbonet
Ta bad

www.pouya-hormazd.blogfa.com
tanhatarin_ensanha@yahoo.cm

11:14  


Anonymous Anonymous

باربدم ،
گفتم که اینطور دخالت کردن ها را دوست دارم .
انهم از جانب تو .
د رمورد کامنتی هم که برای پست قبلی گذاشته بودی . نه عزیز اشتباه نکن یک بوسه همیشه بوسه نیست.
گاهی وقتها چیزهایی که میرود ، میرود برای همیشه .
به فرض که درخت انار گمشده را هم بیابد و بطر شراب را .
اما هم تو میدانی و هم من
که دیگر هرگز اون بوسه
بوسه ای که باید بوده باشد نیست که نیست .
این کامنت به اندازه یک ایمیل شد . ببخش دیگه.

23:57  


Anonymous Anonymous

در ضمن دلم هم برای شنیدن صدای تو و هم صدای مامان تنگ شده . اگر هم زنگ نمی زنم نذار به حساب بی معرفتیه و یک چیزهای بد دیگه و بذار به حساب یک چیزهای خوب .
دی :

00:01  


Anonymous Anonymous

اینو یادم رفته بود بگم الان یهویی یادم افتاد.
می دوین باربد ، عاصی در این زمینه یک نظریه داره که من دوسش دارم.
منظورم نظریه است .
میگه وصله پینه قشنگ نیست .
جدی هم راست میگه .
وصله پینه قشنگ نیست .

00:19  


Anonymous Anonymous

صحبت از پایان پائیز بود نه زنده گی باربد جان

02:37  


Anonymous Anonymous

فصل انگور و هوسهای ممنوعه
همه و همه تمام شد
بر نمی گردی؟
فصل من هم تمام شد باربد
برگرد عزیزم
برگرد

03:05  


Anonymous Anonymous

می دونی باربدم بعضی ها خیلی حیفه که ننویسن ، خیلی .
، خیلی زیاد .
شاید باید امیدوار بود به بهار و آغاز فصلی دیگر .
کسی چه می داند !

23:06  


Anonymous Anonymous

باربدم فک کردم فراموش کردی ،برای همین پیگیر نشدم تا اینکه یار آشنا گفت که سی دی ها را داده ای .
.
البته هنوز به دستم نرسیده امیدوارم اینور سال بتونم هم ببینم و بشنوم
.
یک تشکر حسابی طلبت .
مرسی ،مرسی و مرسی .
هزار بار مرسی .

03:44  


Anonymous Anonymous

!

10:34  


Anonymous Anonymous

امروز میدونی چی یهویی اومد تو ذهنم ؟
گفتم نکنه از جای دیگه ای شروع کرده و به ما نمیگه ؟
بعد باز به خودم دلداری دادم که نه امکان نداره به هر کی هم که نگه به من میگه !
به من میگی مگه نه ؟

01:30  


Blogger Alfons

دنبال پست جدید نیومدم... عادته!

15:04  


Anonymous Anonymous

باربدم
من از همون بچگیامون هم می دونستم که منو دوس داری .
حالا چه میشود کرد که اینجوریاس دیگه .
به امید دیداری متفاوت در دنیایی متفاوت تر با جنسیتی متفاوت تر از همه.
دی :
خوش باشی عزیز . و در اون مورد هم من همیشه دوستانم را باور کرده ام .
امیدوارم زودتر نوشتنت بیاد .

04:13  


Anonymous Anonymous

به روز هستم

14:57  


Blogger koooootah

خواب دیدم دوباره شروع کردی وبلاگنویسی رو

11:47  


Anonymous Anonymous

یه چیزی رو خیلی وقت بود که می خواستم بهت بگم ولی نمیشد
شاید خیلی مهم باشه که همیشه بینمون باشی و بنویسی ولی یه چیزی برام خیلی مهمتر از نوشتنت بوده که رعایت کردنش از سمت تو واقعا ارزشمند بوده و هست
شاید من و تو و خیلیای دیگه تو یه مقطعی از زمان اومدیم و رفتیم
بعضیامون برگشتیم و بعضیامونم نه
شاید تو نگاه اول مسخره بنظر بیاد ولی رفتن و غیب شدن و هیچ اثری رو هم به جا نذاشتن یه کار واقعا احمقانه ست
من خودمونو یه خانواده می دونم
وقتی بری باید فکر اینم بکنی که یه عده ممکنه نگرانت بشن و دلتنگ
خیلی خودخواهانه ست که آدم فقط خودشو ببینه و یهویی جمع کنه و بره
خوشحالم که تو انقدر فهمیده بودی که اگه نخواستی واسه یه مدت بنویسی اونو اعلام کردی و نوشته هاتم پاک نکردی
هنوزم حضورتو داریم تو جمعمون احساس می کنیم
نه بخاطر چند کلمه کامنت
نه
فقط بخاطر اینکه احساس می کنیم هنوز هستی و همین دور و برایی
چیزی نمی تونم بگم
فقط دمت گرم
خیلی فهمیده و با شعوری
شایدم بخاطر همین خانواده ست که دوست دارم همه دور هم جمع باشن و هوای همدیگه رو هم داشته باشن
شاید بخاطر همینه که از جر و بحث های بی خودی بینمون اصلا خوشحال نمیشم
من فکر می کنم هیچ مساله ای نباید سبب دعواهای لفظی و کدورت بین ماها بشه
ما تو تنهاییهامون هیچ کس رو بجز خودمون نداریم
نباید اجازه بدیم این دوستیها به همین سادگی خراب شن یا از هم بپاشن
خیلی طولانی شد
ببخشید

23:52  


Anonymous Anonymous

به ناگهان خاموش شدي عزيزم. چرا؟

13:41  


Anonymous Anonymous

چرا نمی نویسی؟!ا

17:11  


Anonymous Anonymous

سلام وبلاگ خوب و باحالی داری به ماهم سری بزن. منتظرم

13:53  


Anonymous Anonymous

دلم نیامد از پسران قبیله خداحافظی نکنم
خدا نگهدار

06:31  




Post a Comment

<< صفحه اصلي

-------------------------------------------------------------












ايميل

آدم آهني
آفتوبه
آلفونسو
الماس خوش تراش
اميرانه
پژ
پسری
پندار تلخ
پوریا
پوست پرتقال
پويا و هرمزد
تب 40 درجه
حمید پرنیان
خاکستری سرخ
داستانک
در خلوتگاه
دلتنگستان
رها
رهام
سپهر
سرشک
سید سوفی
شروین
عاصي
فانتاستيکا
لانگ شات
ماشنکاوسهند
همزاد
هم قبيله
koooootah
Sherry
Soulmate