پسران قبیله
یکشنبه 19/1/86
دو به اضافه ی دو
تو مي داني و من هم مي دانم
که منزل هر دويمان درد است
و مقصد هر دويمان اشک
اما در اين ميان بغضي است که
...
آن شب هم نشکست
•••
حرف مي زني؟
حرف بزن
هنوز گوش هايم مي شنود
از هزاره ي دوم افکارت مي گويي
حرف هايت را مي فهمم
هزاره ي مدرني است
اما خداي من
فقط هزاره ي نخست را يادم داده
•••
اصالت با لذت هست يا نه؟
دو به اضافه ي دو اگر هميشه چهار بشود
آنگاه
من اينجوري از زندگي لذت مي برم
•••
حرف مي زني؟
حرف بزن
از نيمکت روبه روي مغازه ي دوستت بگو
از کافه ي روبه روي آبشار
از همه ي روبه رو ها
و همه ي روبه رو شدن ها
از دست هاي کودکانه اي که بازوان کودکانه اي را عشق مي کند
از بغضي که گاه عصبانيت مي شود
گاه حسادت
و
گاه زندگي
•••
دريا متلاطم است
ساحل امن و آرام
عقلانيت حکم به ساحل مي دهد
بعضي ها اگر غرق هم شوند ، دو به اضافه ي دويشان چهار نمي شود
و اصالت با لذت است
حتي در هزاره ي اول
باور کن
به ساحل مي روي؟
برو
اما
زيبايي هاي دريا را فراموش نکن
و گاهي
(هنوز گوش هاي من مي شنود
و هنوز گاهي شب ها
شب هاي جنون و خنده مي شود)
حرف بزن
•••
نوشته شده توسط باربد
-------------------------------------------------------------
20 سخن:
Anonymous
اگه بگم نوشته ات بار منفی داره بی راه نگفتم!
خودتم میونی
با تمام مهارتت
و داشته های عاطفی ادبیت
بار منفیت بالاست
هرچند زیبا بود
اما...
سبکت برام قابل پیش بینی شده!
----------
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب
----------
www.dozdedela.blogfa.com
----------
Alfonso
آرش
سلام عسل
چی بگم ؟
چی بگم به تو که خودت از همه بهتر میگی ؟
من ترجیح می دم ساکت گوش بدم
Roozbeh Ettehad
مقصد اشک و زیبایی های دریا. از منفی شروع کردی ولی آخرش مثبت شد. قشنگ بود. موفق باشی.
Anonymous
2(فکر کنم این برای تو که همیشه دوست داشتنی بوده ای رسا باشد!!)
koooootah
نه تنها تو دنياي من خود به خودي دو و دو چهار نميشه بلكه خودم هم نمي خوام
Anonymous
ممنون. شاید نفهمیدی آنشب که برام خوندی بغض کرده بودم، اما گذشته ها گذشته، دیگه نمیشه بهش برگشب، اما بازم ممنون...
Anonymous
پيش از اين عشق من زاده نشده بودم با اين عشق مرده ام از نيستي اي به نيستي ديگر.نيستي اول غم انگيز و سنگين بود ولي دومي درخشان و خشك و سر زنده مثل شروع نواختن 1 اركستر.ك.ب.
Anonymous
سلام باربد جان
می دونم بدجوری درگیر کلیشه ها شدم ولی خب وقتی قشنگ و باحاله چی بگم
برام جالبه که همیشه از دو طرف می بینی
سبک نوشتنت رو خیلی دوست دارم
...
راستی بعضی وقتا دو بعلاوه دو من به زور به یک و نیم می رسه
یه وقتایی هم از اون ور ترمز می بره
ولی مهم اینه که همیشه اصالت مسخره اش رو حفظ می کنه :))
saeed parsa
می دونی خیلی قشنگ بود . همین . اگه دو به علاوه ی دوی من 5 بشه می تون زنده گی کنم
مهدی
تو مي داني و من هم مي دانم
که منزل هر دويمان کلمه است
Anonymous
شعرهات مثل همیشه فضای غریب و سایه روشنی دارند که توصیفش برام ساده نیست فقط از دید خودم صاحب سبکی خاصی که بهتر است بگم سبک باربدیسم! امیدوارم شعرهای زیبا و جالبت رو همیشه خواننده باشم
سال خوبی داشته باشی باربد گرامی. حیف که توی ایران فیلترت کردند. شاد زی مهر افزون
Anonymous
با همه اين تمام شده هاي رفته باز هم اميد هزاره كه نه ساعتي كه باز هم نه !دقيقه اي براي ماندن ،كه بماني و نه كه بروي .دقيقه اي كه فقط شايد با همه آن هزاره ها بشود همه عمر من
Anonymous
ببینم من برای این نوشته ات کامنت نذاشتم ؟
Anonymous
باور کن فکر مکینم یا خیال میکنم یا تصور میکنم یا در خواب دیدهام که برای این پست چیزهایی نوشته بودم.
Sereshk
0- سلام عزيز! چطوري؟
1- با اينكه مدتهاي مديدي است كه شعر جديدي نخوانده ام و نميخوانم (به جز حافظ) و همان قبلي هايي كه دوست ميدارم را تكرار ميكنم، شعرت را خواندم و به نظرم خوب و تر و تميز بود. يعني شعري كه شعر است و زيبا است. مخصوصا اصرار شعر به "حرف بزن، من هنوز گوشهايم..." و اين شايد يعني شاعر خودش و ديگري را ميپذيرد و اين يعني آغازي براي زيستن.
2- در آن خط "از بغضي كه گاه عصبيانيت ميشود" بهتر نبود شعر ميگفت: "از بغضي كه گاه خشم ميشود"؟ به نظرم سكته كمتري دارد و با خطوط بعدي از نظر آهنگ و معنا متجانس تر است. شايد هم نه!
3- خوش باشي.
Anonymous
سلام . 42 و 44 من برای پسر قبیله
Anonymous
در هزاره اول با تو سخن ميگويم و ميدانم صدايم در زمان به تو ميرسد اما صدايت را نخواهم شنيد چون صدا در زمان بر نميگردد. راستی کی بود که مرا جا گذاشتی¿
Anonymous
ممنون که لينک دادی ولی ميدونی که من آدم تنبلی هستم و زياد نمينويسم.
Anonymous
با خضر دانش یار شو، ای موسی دل
شاید از این صحرا کنی طی منازل
نمی دونی، چقدر از این شعر بدم میاد!
اصلا با محتوای داستان حضرت موسی و حضرت خضر مشکل دارم!
اما خیلی وقتا دلم می خواد دو به اضافه ی دو چهار نشه
Anonymous
باربد جان دلم میخواهد تو بازی شرکت کنی و به سبک و سیاق خودت بنویسی.
اصلن به زبان شعر بنویس یا داستانک یا هر چه دوست داری.
Post a Comment
<< صفحه اصلي