|
پسران قبیله
دوشنبه 14/12/85
حق و باطل
و احمقانه ترين کلمات دنيا - حق و باطل - از استفراغ شعرم بيرون مي ريزد ... ( پست مدرنيسم ) ••• حق خوب است و باطل بد ، يقيناً ... به زحمت خون را از روي دستانش پاک کرد. به ماه نگاه کرد که به پشت ابر مي رفت. با آستينش اشک هايش را پاک کرد... «حقش بود ، نبايد تو زندگي ديگران دخالت مي کرد ...» ... و اشک هايش شدت گرفت ... حق خوب است و باطل بد ، مطمئناً ... صدايي که مي پيچد توي گوشمان و فريادي که لابد حقمان است و دست هاي من که هنوز بوي جريمه مي دهد ... حق خوب است و باطل بد ، بي شک ... : «ببين عزيزم. وقتي مقسوم و مقسوم عليه رو تو يه عدد مثلاً ده ، ضرب مي کني باقيمانده تقسيم جديد رو بايد تقسيم بر ده کني. تا اينجاش درسته اما اين باقيمانده براي تقسيم اوليه اس. نمي توني تو همين تقسيم جديده بذاريش.» _ «اما خانوممون اينجوري گفته» : «حق با خانومتونه. هر جوري خانومتون گفته بنويس» ... حق خوب است و باطل بد ، حتماً ... مرد ديوانه فرياد زد : «آقاي رييس جمهور! مي شود فقط براي يک لحظه قطار را نگه داريد؟ من زير چرخ هاي قطار دارم له مي شوم» ... حق خوب است و باطل بد ، قطعاً ... « هر چي مي کشه حقشه ... جز جيگر زده ، صد بار بهش گفتم هر چي باشه مردي گفتن زني گفتن ، به خرجش نرفت که نرفت. گيرم شکايت هم کرد. که چي؟ آخرشم بايد برگرده زير سقف داداشم زندگي کنه. ما هم زن بوديم به خدا. کِي رو حرف آقامون حرف زديم؟ هر چي مي کشه حقشه» ... حق خوب است و باطل بد ، تحقيقاً ... حقمان نبود اينکه سال هاي بي آفتابمان را هم به نورهاي خسته از شکافت و گداخت ، خوش بشويم احمقانه. اين دست ها هنوز بوي جريمه مي دهند. و اين گوش ها هنوز فريادي را مي شنوند که حقمان نبود ، شايد. ما اسارت جنگِ نکرده مان را تحمل مي کنيم. و باورهاي نداشته مان را حفظ مي کنيم روي دفترهاي جريمه مان که حقمان نبود ، گويا. اينطور نيست مانا؟ راست مي گفت مردي که گفت : «حق خوب است و باطل بد» او مي دانست چه مي گويد اما نمي دانست چه مي کند ، شايد ... 14 اسفند 1385 باربد
پ.ن : نگران بودم که مي رود و نمي نويسد و نمي توانم بخوانم اش . نمي رود و مي نويسد و مي خوانم اش شروين
نوشته شده توسط باربد
-------------------------------------------------------------
|
|
|
31 سخن:
همون غار غار های همیشگی کلاغ
راستی کی قناری چه چه می زنه؟؟؟
دیگ به دیگ می گه روت سیاه
حق ضعیف است
باطل قوی.
حق کم رنگ است
باطل ÷ررنگ.
ببینم باربد اصلن حق وجود داره؟
باربد توجه کردی حق
بر از هق هق .
کم می شود بی عینک حق را بی عینک تشخیص داد
وقتی با رنده کردن من کودکت لباس بهتری می پوشد...حق این است!!!
-----
آدرس جدیدم
اگه فکر می کنی دوستت دارم اگه فکر می کنی بی تو می میرم اگه فکر می کنی یه روز ندیدنت واسم یه عمره اگه فکر می کنی واست می میرم...............................خوب گه می خوری از این فکرا می کنی من کی اینارو گفتم؟!!!
-----
ربط داره...کافیه فکرشو بکنی!
حق داری، حق داری.
خب منم حق دارم!
حق ما شاید... نا حقیه دیگری باشد.... شاید که باشد
راستی رفیق... شاید مشکل از قناری باشد
shayad ham midanest
سلام
این پستومن باید می نوشتم
تو پیش دستی کردی
سر منو جای دیگه گرم کردی!!!
این یکی در همین نزدیکی هی از من ایراد میگیری که غلط ننویسم
خودش قارقار رو با غ نوشته
خیاط تو کوزههههههههههههههههههه
دلت بسوزههههههههههههههههههه
ولی جدی می خواستم بنویسمش
جبران می کنم
منتظر باش
salam
doooste man
islam yek dine koor zdegi hast va be masala maroof ash kashk khaleye adam hesab mishavad ama nasionalist ke shoma az An sohbat kardid hamishe bar asar yek seri agahi ha be dast miayad hich kas madar zadi vatan doost nist vali hame ma madar zadi mosaman hastim bedoone inke dalilash ra bedanim !
pas islam hasel adam agahi ast vali vatan parasti ( har vatani ) hasel agahi haye khase khodash ast ! nemidooonam toonestam maghsoodam ra beresoonam ya na ? az ine ke be blogam sar zadi mamnooam ! mer230
خالی تر از هر گذرگهی
چون کرانه های انصاف
به نیمه پنهان مهتاب می نگرم
دستانم همه جرعه جرعه
کامی ملتهب
و نوشی که هنوز گشوده نشده است
تا دفترم را بگشایم و قلم ...
می ترسم
سطرها از کمرنگی قلم ها با خبر گشته اند
فزونی تشنجی غریب از شب می گذرد
سایش افکاری از خود را
در دلواپسی نقاط پایانی دفترم
به میان ناخن های خویش
گم می کند.
شاید اصلا نقطه ای در کار نیست
و حتی پایانی برای رسیدن
تا نقطه ای بدست گیرم و به پایان
برسم!
به مرز عدالت
سردم است
سرد و رها شده
تاریک و همه
همهمه زادگان زرد و زردآبه
به بازیچه ای در شب می آمیزند
شب را به بازیچه نگیرید
او سالهاست که عشق شانه های
بهم نزدیک را
در سوسوی ستارگان
خلاصه کرده است
امشب شب ما نیست
و مهتاب
نصفی از خاطره هایش را
فراموش کرده است
نگاه ها تنگند
دستان همه خالی
ومن
عبور زمان را
به ابرهای تیره سرنوشتم
می سپارم.
باربد من دنبال حق هستم اما نه دیگه برای خودم.
يعني بستگي به مكان و زمان و شخص نداره؟كلا هر كسي اعلام حق كرد حق داره؟يه قانوني يه چيزي...فكر نكنم بشه به همين راحتي راجع به يكي از پيچيده ترين مفاهيم نوشت...ديگه تو كه مي توني
جواب آرش: با اجازه از پسر قبیله
غار غار یا قار قار مساله این است
رسم الخط اصوات و آواها
.....
سلام....
باربد من نمیدانم چرا،ولی به طرز عجیبی خیال میکنم حقمان بود....فکر میکنم دقیقا و حتما و تحقیقا و واقعا و بی شک و.....
حقمان بود....باور کن
اوه خدای من تو باکره هستی؟ این صدای تعجب بر انگیز مرد روس بود!
دختر در حالی که اشک می ریخت سر تکان داد (آری)
مرد روس: برام قابل درک نیست که برای گرسنگی مادرت چنین حراجی کنی!
.
.
.
آپم!
حق خوب است و باطل زياد،اجباراً
باید پی نوشت ات را برداری
آخر هنوز شر- ام را کم نکرده ام .
به حق که قشنگ نوشتی
خیلی بهتر از کارای قبلی که به ناحق ازت گرفته شد
شایدم حق فقط یه اسم باشه، یه کلمه و همین
در ضمن،
حضرت همزاد چه ترکیب خنده داریه!
گاهی ما می خ.نیم و با عقل کوتاه خود نظر می دهیم
اما آیا فراتر از حد نبود
؟
جوکر سیاه و سفید در حالیکه عرق پیشونی ش رو پاک می کرد به جوکر رنگی رو کرد و گفت:
می بینم که با چشمای گشاد شده داری ژورنالِ اجتماعی تماشا می کنی٬ اون هم روی دوچرخه و تو خیابون... و شروع به خندیدن به مکاشفه کرد
جوکر رنگی اهی کشید و گفت:
می بینم از شدت حسادت به زیبا رویان چشمات رو بستی!
.
.
.
آپم!
وقتی مرا میانه روز اینجا میبینی یعنی اینکه از صف دشمنان گذشته ام.
ما صف شکنان تاریخ...
می فهمم- ات
@غشاخخ.زخئول نمی کنم تا چشت در آد
Kash Upe Jadidet Zood Biad
khaste shodam enghadr umadamo matalebe ghadimo khoondam!
می گم ها& خوبه شماها با من همنشینی میکنید وگرنه چه میشدید .
آقا من با تمام عوامل بیرونی و درونی مبارزه میکنم تا به تو و سعید بزنگم.این اینجا نوشتم که با بقیه تو رودر وایسی بمونم و حتمی حتمی بزنگم.
مادری را دیدم که در پی آب ریزان طبیعی فرزندش٬ در جامه٬ او را به باد نوازش خشن گرفت!
و پدری که با دیدار آب ریزش فرزندش به قصد٬ او را چند روزی از هستی ساقط کرد...
بعدها اما همان آب وضوگاه همسرش شد... !
آپم...
بابا ترکیدیم از بس اومدیم اینجا خوندیم حق و باطل یا الله دیگه پس کی می نویسی ؟
اره واقعا.به من الهام شده که جاءالحق و زهق باطل.ولی خوب رویا چیز خوبیه..گاهی ما خواب میبینیم و گاهی خواب نمیبینیم.خوب گاهی که خواب میبینیم فکر میکنیم که خواب نمیبینیم و این همون وقتیه که فکر واقعا عجب چیز خوبیه این حق و عجب چیز بدیه باطل .به هر تو به عنوان یک برگ باطل شده از دسته چک خدا خوب ما ملت رو سرکار گذاشتی و به حق حق وادار کردی
Post a Comment
<< صفحه اصلي