پسران قبیله
دوشنبه 16/5/85
اهرمن 2
مرا
به تخت خيال بسته اند
و پدر مقدس
از آب روي انسان
( که مقدس مي داندش )
بر من مي ريزد
و صليب خاطراتم را
بر دوشم مي گذارد
و آينه اي که بالاي سرم گرفته اند
نشان مي دهد :
پله هاي کوچک مدرسه ، آن روزنامه فروشي هميشگي ، مجلس ختم ، رودخانه هاي هميشه وحشي ، بزرگ شدن و رقص
و اين همه بايد از بين برود
و من بايد
اهرمن زدايي شوم
به شيوه قرون وسطي
و همه ي آنها
از آينه نگاه مي کنند
•••
آينه تاب اهرمنان را ندارد
مي شکند
و هنوز درون من پر است
از تنفس اهرمنان
« از عشق و اهرمنان ديگر »
نوشته شده توسط باربد
-------------------------------------------------------------
9 سخن:
salam matne jalebye
eykash manam por az in ahrimanan bodam
این همه؟
با سلام
كامنت قبلي مربوط به همزاد بود
شرمنده
درونم پر است
اما نه اهرمن
پر از حس اهرمني
آشنا
و پر از انزوا
براي منحرف كردن انگيزاسيون دو تا صليب ميخوام
آينه ها هميشه ميشكنند
و تو نیز با اهرمن زدوده خواهی شد که وجودت مالامال از اوست. ÷س چون آینه بشکن که خود عین عاشقی است. اهرمن وجودت چیزی جز این نخواهد ای ÷سر اهرمنی...
سلام وبلاگ قشنگی داری من بعد از مدتی فیلترینگ دوباره برگشتم خوشحال میشم به من هم سری بزنی
خدا نیز اشتباه کرده است. در همه ی ما اهرمنانی جا گذاشته است. خلقت ما دچار نقص است.
<< صفحه اصلي