پسران قبیله
شنبه 13/3/85
خواب در بيداري
1 خواب
ديشب در خواب من
کشاورزي از خدا باران خواست
دائم الخمري از خدا شراب
...
ديشب در خواب من
همه ماشين ها زدند به هم
آدم ها از روي پل افتادند در رودخانه
گنجشکي تخم غاز گذاشت و مرد
و چهارده شهر با بمب هسته اي نابود شدند
زيرا
ديشب در خواب من
خدا شيطنت کرد و باران شراب باريد
2 بيداري
من از خدا تو را مي خواهم
مادرم يک عروس
نوشته شده توسط باربد
-------------------------------------------------------------
16 سخن:
نتیجهی منطقی:
تو = باران شراب
شعر خواب وقتي بيداري هيجان نداره.مادر هميشه حق داره
باران شراب. چه تخیل قشنگی
سلام دوست عزیز از این شعرت خیلی خوشم اومد. شاهکار بود. منبا این که همجنسگرا هستم ولی معمولا وبلاگ های مربوط به همجنسگرا ها را نمی خونم. اما وبلاگ تو نظرم رو عوض کرد . بدو تعارف می گم شعرات درجه یک هستن.
گنجشکي تخم غاز گذاشت و مرد
:D lol
چه خواب بیداری
چه مستی هوشیاری
چه خواسته مادرانه ای
salam
baz khodaro shokr inaro khab dide bodi
ama
ama midoni chye shayad shayad yerozi berese ke khaste madaramon ba khasteye ma yeki beshe yani mishe
na in dafe ham khoda sheytoni kard
az daste khoda
omid varam hamishe khabaye rangi bebini
به رویا می زنم بیدارم از نو / دوباره می رسم تا آخر تو
تا قبل ازپلان دوم خودم را آماده مي كردم كه يه جمله ي طنز بنويسم اما پلان دو شيرازه ي افكارم و ريخت به هم ... هيچي نمي گم فقط يه كم شراب مي خوام
بیچاره ماتحت شرحه شرحه گنجشک
شما لطف دارید.منم نوشته هاتونو دوست دارم.
فقط میتونم بگم وقتی نوشته ات رو به پایان رسوندم ، کلی بهت زده شدم . خیلی خیلی عالی بود . ممنون .
...
من خدایی تازه می خواهم
...
ولی چشمان خسته و نگران مادر من مرا باز میخواهد... منی را که سالهاست مرده ام...
عالي بود...
ای عطش در رگ من جاری باش /شعله زن دودم کن کاری باش
<< صفحه اصلي