پسران قبیله





چهارشنبه 27/2/85


پيچيدن


وقتي لباسهايشان
در گوشه هايي از خانه ، استراحت مي کنند
آنها به هم مي پيچند
از لذت
عشق
شهوت
و ترس
از هر صدايي و کليدي
***
هر دو بدني
از بودنشان هم مي ترسند
در پيچيدنشان
وقتي
از يک جنسند




نوشته شده توسط باربد
----------------------------------

8 سخن:







Blogger مهدی

لباس ها هم می ترسند
از زود پوشیده شدن

21:02  


Anonymous Anonymous

شعر قشنگیه. کاش بیشتر از اینها بهش عمق و زاویه میدادی. قشنگه

22:31  


Blogger Unknown

این پیچیدنا جالبه. هیجان انگیزه.

00:43  


Blogger koooootah

نگاه کریه...پسرانی که ترسیدند

04:28  


Anonymous Anonymous

پیچشی در فرا سوی زمان
در ابدیت

02:10  


Anonymous Anonymous

ترسي آتشين از حسي كه مي داني غلط نيست

13:39  


Blogger خشایار

دلهره

22:37  


Anonymous Anonymous

چرا همه پیچش و پیچیده شدن را میبینند . چرا بوسه های داغ و بی صدا را و آه های خفه را کسی نمیبیند ... چرا برای یک لحظه رفع نیاز باید ساعت ها تلاش کرد تا جایی مناسب پیدا کرد ... خوش به حال کلاغ .. خوش به حال خروس ... خوش به حال خوک ....

01:42  




<< صفحه اصلي

-------------------------------------------------------------












ايميل

آدم آهني
آفتوبه
آلفونسو
الماس خوش تراش
اميرانه
پژ
پسری
پندار تلخ
پوریا
پوست پرتقال
پويا و هرمزد
تب 40 درجه
حمید پرنیان
خاکستری سرخ
داستانک
در خلوتگاه
دلتنگستان
رها
رهام
سپهر
سرشک
سید سوفی
شروین
عاصي
فانتاستيکا
لانگ شات
ماشنکاوسهند
همزاد
هم قبيله
koooootah
Sherry
Soulmate